دیشب تنها بودم تو اتاق؛ چون زینب رفته بود همکف پیش دوستاش بخوابه. منم گفتم آره فردا هر چی دلم بخواد آلارم میزام،‌صبح زود بیدار میشم درس حتی شاید بخونم و اینا ها:)))‌ولی خب آلارمای تا ساعت 6 و 50 رو که اصلن روحمم خبردار نشد:)))‌و دیرتر از موقع عادی هم بیدار شدم. یعنی ۷ و نیم پا شدم تازه:)))

من که رفتم سرویس صورتمو بشورم اینا برنا کاملا آماده شده بود:))

از شب قبلش میدونستم قراره چی بپوشم و بخاطر همین سریع اماده شدم. فقط وقت نشد ضدآفتاب بزنم و صبحونه بخورم. تو دانشکده طرفای ظهر ضدآفتاب زدم. یه سیب گرفتم و تو راه گاز زدم:) شد صبونه همون مثلا. تو سرویس زهرا غوریانی بهم گفت نیاز به آرایش نداری خوشگلی اینا:)))‌برگام.

سه تا درس مهم داشتیم امروز؛ همشو گوش دادم و نوت نوشتم.

امروز اون دختر خوشگله که تازه اومده تو ورودیمون بهم گفت که چقد خفنی که انگلیسی جزوه مینویسی:))))‌جوون شدم:)))

فایزه احسانی هم بهم گفت این ترم ناز شدی:)))))‌خیلی جوون شدم:))) نمیدونم چرا هر چی کمتر به ظاهرم توجه میکنم بیشتر این و اون کامپیمنت میدن؟؟؟

تا ساعت ۴ کلاس داشتیم، بعدش رفتم تریا ساندویچ بدمزه خوردم، مسواک زدم و یه راست رفتم باشگاه. موقع برگشت هم آهنگ گوش دادم، سر راهم هم سیب خریدم. الانم که یک ساعتی میشه افتادم تو تخت:)))

باید برم دوش بگیرم بعدش یه ویس خیلی خیلی خیلی طولانی برای یه نفر بفرستم. خیلی طولانی و مستم کلی فکر.

برم ببینم چی میشه حالا.

پی نوشت: امروز یه مشکل خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی حاد برام به وجود اومد. کل روز داشتم خودم رو به خاطرش سرزنش میکردم کل روز. هی چشمامو میبستم میگفتم مطهره تو این نبودی تو خیلی بهتر بودی چرا اینطوری شدی چرا اون اتفاق افتاد. الان در موردش با نیکو حرف زدم. میگه اونم این تجربه رو داشته، و چیز مهمی نیست. امیدوارم که نباشه. البته باید خودم هم در موردش سعی کنم. 

نمیدونم کی بود امروز؟‌شنبه بود

اولین روز فیزیوپاتی

آخرین نیمه شب مینودشت تا قبل فیزیوپاتی

خیلی ,تو ,شدم ,هم ,یه ,زدم ,خیلی خیلی ,بهم گفت ,خیلی طولانی ,در موردش ,هر چی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روزانه های یک نویسنده نوپا نانوشته های علیرضا ادریسی یادداشت های خدادادی طاقانکی دانلود رایگان نمونه سوالات فن ورز شبکه هوایی رزین های اپوکسی وبلاگ مدرسه نمونه ترابی مقدم جونقان شلوار پارسا فایل LTMS نیوز تو شعر میخوانی...